اول از همه میخوام راجب رفتن کتاب فروشی بگم. اره بد نبود، خب بالاخره خاهرتو دیدم پریا خودت...اما یه نمه حساس تنهایی میکردم...چون من اینگیلیسی دوست ندارم...شاید یه جور حسادت...در کل لعدش قانع شدم که قرار نیست ما هر دفعه میخوایم بریم بیرون با پریا بریم که...جدا از اینا کم بید...چو سال تا سال همو میبینیم دلم میخواد هر دفعش خیلی بشتر از یه ساعت باشه...خیلی خوشحالم که انقدر منطقی هستیم که بدون احتیاج داشتن به قهر کردن بتونیم مشکلاتمونو حل کینم. خوشحالم که فهمیدم علتت واسه نیومدن به خونمون باباته...خب بریم تشکر:
مرسی که یادم اوردی کلاسم بالتر از رل زدن با سیاست. هرچقدرم باحال باشه بازم سیائه. ملسی عس دفترچه خاطرات من و تو...
ادامه مطلبما را در سایت دفترچه خاطرات من و تو دنبال می کنید
برچسب : خاطره,شماره,تشکر,کلدن,قورفاقه, نویسنده : minyas-3o بازدید : 109 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 13:56